خانه > ۱۳۸۱ > مهر

آرشیو ماهانه: مهر ۱۳۸۱

خنکای نم

امروز امیر عطایی شرط بست که جلوی در فنی دراز بکشم. کشیدم. رفتیم مارتین و نهار داد. خیلی وقت هست که ننوشته ام. ذهن م آرام است و تنبل. آرامش خوب است. تنبلی نه اما. یک کارهایی می کنم. یک دوره ی سیاه را گذراندم اما یک شروع خوب دارم. با […] آشنا شده ام. در مجموع خوب می گذرانم. ...

متن کامل »

دلم برای همه

یک جور خلأ . توی دل م یک فضای بزرگ خالی شده. دل م برای همه ی آدم هایی که دوست شان داشته ام تنگ شده است. هیچ کدام شان را ندارم. یک جور تنهایی ی بزرگ که زندگی ی آدم را خالی می کند. تمام مدت دروغ می گفتم. تمام مدت دلتنگی هام را به پوچی ی فلسفی ارجاع ...

متن کامل »

خمیر وجود

امروز صبح که بعد عمری زود بیدار شدم تازه فهمیدم ملت چرا با کله ی سحر حال می کنند. وسط درختا بود. یه جور تازگی عجیب که همه چیزو خیلی عشوه گرانه می ریخت تو چشم آدم. انگار همه چیز تو ذوق بزند. یا اصلاً همه چیز زیادی وجود داشته باشد. یک جوری انگار همه چیز از یک جنس باشد. ...

متن کامل »

آغاز

سلام امروز خیلی خسته ام. بابت علافی ست. اینجور مواقع جز نوشتن کاری ندارم حتا اگر همین لحظه کنکور داشته باشم. تازگی ها زیاد تصمیم می گیرم کمتر دعوتم می کنند قبلاً برعکس بود…چون امروز اولین بار است از weblog استفاده می کنم و می خواهم امتحانش کنم فعلاً بیشتر نمی نویسم شب بخیر 😉

متن کامل »
رفتن به بالا